روی کار آمدن خلیف? دوم
امام علیه السلام: پس از آن عده ای نا اهل که به خلافت کمر بسته بودند، مردم را فریب دادند. هر قبیله ای می گفت که باید فرماندار از ما انتخاب شود. هدف مشترک همه این بود که زمام امور به دست من نباشد. در آن میان تنها تعداد کمی از یاران خاص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - که خیرخواه واقعی اسلام بودند - باقی ماندند. آنها پنهان و آشکار نزد من می آمدند و از من می خواستند که حق خویش باز ستانیم و هر بار آمادگی خود را برای فداکاری و جانفشانی در این راه اعلام می کردند با این حال من می گفتم آرام باشید و اندکی صبر کنید. شاید خداوند با مسالمت و بدون جنگ و خونریزی، حق از دست رفت? مرا به من بازگرداند.
<>
مرد یهودی: چرا یاران خود را به صبر و سکوت سفارش کردید و نسبت به نااهلان، مسالمت روا داشتید؟
امام علیه السلام: ای برادر یهود! من مایل نبودم در آن شرایط حساس برای مطالبه حق خود نزاعی به راه اندازم، تا یکی به ندای من جواب مثبت دهد و دیگری پاسخ منفی، و در نتیجه کار منازعه و کشمکش از گفتگو به اقدام برسد، و در اسلام نو پا حادثه جدیدی آفریده شود. بنابراین من از حقّ خویش گذشتم. همان کسی که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای خلافت قیام کرد، هر روز که مرا می دید، از من عذر می خواست و به خاطر ستم هایی که به من روا می داشت، حلالیت می طلبید. من نیز با خود گفتم: به زودی خلافتِ چند روزه او می گذرد و پس از آن، حقّی که خداوند برایم قرار داده، به آسانی به من باز می گردد. امّا . . . امّا وقتی مهلت زمامداری او به سر آمد و مرگش فرارسید، زمام کار را پس از خود به دست رفیقش سپرد و چون گذشته، گرفتاری دیگری برایم پیدا شد.
مرد یهودی: این بار چه اقدامی کردید؟
امام علیه السلام: دوباره اصحاب خاصّ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - که بعضی از آنها نیز اکنون زنده اند - گِرد من جمع شدند و بار دیگر مطالب قبلی خود را گفتند. من هم سخنی فراتر از گذشته نگفتم. یعنی بار دیگر آنان را به صبر و سکوت و حفظ آرامش دعوت کردم. چون از آن بیم داشتم که مبادا اجتماعی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با سیاستی عمیق بنیان نهاده بودند، تباه شود و به کلّی از بین رود. اگر آن روز خود را کاندیدای خلافت می کردم و مردم را به یاری خویش فرا می خواندم، مردم در باره من یکی از این دو کار را می کردند، یا از من پیروی می کردند و با مخالفان می جنگیدند و کشته می شدند، و یا به خاطر سرپیچی از فرمان من و کوتاهی نسبت به من کافر می شدند زیرا موقعیّت من نسبت به مردم مانند موقعیّت هارون است نسبت به قوم موسی. چنانچه با من مخالفت ورزند و از یاری ام سر باز زنند، با جان های خود می بایست همان کاری را انجام دهند که قوم موسی در اثر مخالفت با هارون و ترک اطاعت او بر خود کردند. بنابراین چاره ای جز سکوت ندیدم. دامن صبر و شکیب از دست ندادم تا زمانی که خداوند، خود گشایشی عطا فرماید و یا هر طور صلاح بداند دادرسی کند، که هم بهره و نصیب من در آن فزون تر است و هم برای جامعه ای که وصف حالشان را گفتم، راحت تر. و البته خداوند آنچه را که مقدّر فرماید، همان خواهد شد. ای برادر یهود، این را بدان که اگر من اقدامی برای مطالبة حقّم نکردم، به خاطر برخی ملاحظات بود، وگرنه من نسبت به آنها شایسته تر بودم. زیرا همه مردم - چه آنان که در گذشته جزء اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند، و چه کسانی که اکنون حاضرند - می دانند که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هواداران و پیروان بیشتری داشتم، از طایفة عزیزتر و شریفتری بودم، دستوراتم بهتر اجرا می شد، دلیلم برای خلافت روشن تر از دیگران بود و مناقب و فضایل و آثارم در دین خدا افزون تر از آنان بود. به خاطر آن همه سوابق درخشانم و قرابت و خویشاوندی نزدیکم با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، شرافتی که به حکم وراثت دارم، و نیز به موجب وصیتی که هیچ کس قدرت مخالفت با آن را ندارد و بیعتی که مدّعیان خلافت با من داشتند، تنها و تنها من شایست? جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودم. روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رحلت فرمودند، زمام ولایت امت به دست او و در دودمان او بود، نه به دست کسانی که آن را ستاندند و نه در خاندان و دودمانشان. به راستی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خاندانش، به هر مقامی از دیگران شایسته تر و برترند، چرا که خداوند، پلیدی را از آنان دور ساخته و پاک و معصومشان گردانیده است. اکنون شما که در اینجا حاضرید و سخنان مرا می شنوید، آیا در این مورد نیز گفته هایم را تصدیق می کنید؟
مردم : البته ای مولای ما . . . ای امیر مؤمنان، همین طور است که فرمودید . . .پیش خود اندیشیدم که عجب حکایتی است این خلافت!، زمانی که خلیف? اول ساعات آخر حیاتش را سپری می کرد و در بستر مرگ بود، زمام امور را پس از خویش به دست رفیقش سپرد، بدون آنکه کسی او را به هذیان گویی متهم سازد و یا مسأله را به رأی عمومی و یا شورا واگذارد! . . .
مرد یهودی: ای سرور اهل ایمان، واقعاً حیرت آور است، در این موقعیّت شما همچنان از حق خویش چشم پوشیدید، و یاران خود را هم به صبر و شکیبایی سفارش فرمودید!
بهره برداری از:سایت میثاق